کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : زکریا اخلاقی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن     قالب شعر : ترکیب بند    

این دشت پُر از زمزمۀ سورۀ نور است            این ماه مدینه‌ست که در حال عبور است

این ماه مدینه‌ست که بر هودجی از نور            می‌آید و این خطه پُر از شادی و شور است


گـل می‌دمـد از شـش‌جهـت جـادۀ سـاوه            این دشت سراسر همه وجد است و سرور است

تسبیح‌کنان است در این بادیه، هر سنگ            صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است

آواز صـبـوحـی زده بـاران سـحـرگــاه            هر لالۀ این باغ یکی جام طهـور است

چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است            ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است

چون از سفـر آن محـمل مأنـوس برآید

بس لالـۀ خـوش‌رنگ به پـابـوس برآید

بر ساحـت سـجـادۀ او جـلـوه به جـلـوه            «سُبّوح» گل افـشاند و «قُـدّوس» برآید

در مجلس فـیـضش چه اشارات لطیـفی            از عـالَـم مـعـقـول به مـحـسـوس بـرآید

این ماه درخشنده چه ماهی‌ست که هر صبح            خـورشـید پی دیـدنـش از طـوس بـرآید

آئــیـنـه در آئــیـنـه از ایــوان بـلــنــدش            صـد بـاغ پُـر از جـلـوۀ طـاووس برآید

این روضه، سرای کـرم ماست، بیائـید

ای اهل حـرم! این حـرم ماست، بیائـید

درهای بهشت از ملکوت تو گشوده‌ست            صد دسته‌گل از دست قنوت تو گشوده‌ست

در حـلـقـۀ نـورانی گل‌های سحـرخـیـز            سجـادۀ تـسبـیح سکـوت تو گـشوده‌ست

گلدستۀ نـور تو گـواه است که تا عرش            ایوان جـلال و جـبروت تو گـشوده‌ست

در فـصل دعـا، دسـت نـیـاز گل مـریـم            بر خـان کـریـمـانۀ قـوت تو گشوده‌ست

هـر آیـه‌ای از سـورۀ نــورانـی کـوثــر            فصلی به مـقـامات ثبوت تو گشوده‌ست

این آینه تصویر به تصویر شکـفته‌ست

تـصویر تو در آیـۀ تـطـهـیر شکفته‌ست

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

ایـن نـغـمـه‌هـا از عـالــم بــالا مـی‌آیـد            با چه شـکـوهی دخـتـر مـوسی می‌آید
دارد به سوی شـهـر قـم زهـرا می‌آیـد            مـعـصـومـه دارد بـا بـرادرهـا می‌آیـد


صد طاق گل بین مسیر و بین جاده است
دور و برش شکر خدا، مَحرم زیاد است

ای خاک خشک قـم ببین باران رسیده            روزی‌رسـان ســفــرۀ ایــران رسـیـده
ای اهل گریه، خـواهـر سلطان رسیده           
با ذوق و شوق و بی‌سر و سامان رسیده

قـربـان چـشـمان تر و شب‌زنـده‌دارش
جـانـم فـدای آن غــم و
حــال نـزارش

گـل بـود، اما نـیـمـه‌های راه، پـژمـرد            بسکه دلـش را دوری یـارش می‌آزُرد
او را به روی دست خود، یک شهر می‌برد            از کوچه رد می‌شد ولی سیلی نمی‌خورد

در قـم، چهـل تـا قـلـدر جنگی نمی‌دید
مـثـل مـدیـنـه کـوچـۀ
تـنگـی نـمـی‌دیـد

شد تـار اگر چـشـم تر او مـثـل زهـرا            شـد آب اگـر که پـیکـر او مثـل زهـرا
نشـکـست هر
دو زیـور او مثل زهـرا            خـونی نـمی‌شـد بـسـتـر او مثل زهـرا

داغـی مگـر بر سـیـنـۀ او مـانـد اصلاً
از
محـرم خود رو نـمی‌گـردانـد اصلاً

میخ از خجالت ذوب شد، در سوخت ای وای            پر سوخت، پیکر سوخت، مادر سوخت ای وای
سر سوخت، خواهر با برادر سوخت ای وای            بیش از در و اطفال، حیدر سوخت ای وای

این روضه طولانی‌ست، خیلی غم رسیده
دامـان این آتـش به خـیـمـه هم رسـیده

باید به استـقـبال این غـم، سال‌ها رفت            زینب به جنگ اغـلب جـنجال‌ها رفت
خیمه در آتش سوخت و خلخال‌ها رفت            دست حـرامی‌ها به سوی شال‌ها رفت

مـی‌زد مـیـان کـوچـه‌هـا فـریـاد زینب
هـر
جا کـسـی افـتـاد، می‌افـتـاد زیـنب

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لب گشود و خاکِ قُم از بوی گُل لبریز شد            عـالَـمی دیدند قـم اینگونه عـالِم‌خـیز شد

آسمان خاکش شد و سوگند بر خضرِ نبی            پیشِ دریای شکوهش کوه هم ناچیز شد


رودخانه محـضِ پـابـوسیِ او آمد به قـم            آبِ قم مثلِ شرابی ناب، شورانگـیز شد

شهرهای بی‌شماری فـرشِ راه او شدند            جای جای خـاکِ ایران قـالیِ تبـریز شد

تا حسابِ دیگری وا کرد روی شهر قم            به حسابِ اهل قم هفت آسمان واریز شد

بی‌صدا پژمرد و از داغَش انارِ ساوه هم            گشت خونین دل‌تر و خون‌گریۀ پائیز شد

سالها رفت و کمی هم کم نشد از لطفِ او            لطفِ بانـو شاملِ ما پُـر گـناهان نیز شد

قم فراوان کرد تغییر و حرم فرقی نکرد            چون نگینی که رکابش بارها تعویض شد

هرکسی افسرده بود و از طبیبان چاره خواست            بینِ داروهاش شب‌هایِ حرم تجویز شد

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با حـال عـاشـقـانـه و در اوج احـتـرام            بر حـضرتِ مـلـیکـۀ قـم تا ابـد ســلام

معصومه خواندمش دلم آرام شد از این            عرضِ ارادتی که گـرفت از ازل دوام


دیگـر قـرار نیـست کـسی بی‌نـوا شود            نامش کریمه شد که شود غصه‌ها تمام

عِلمش به مُهرِ سبزِ «فِداها» مزیّن است            موسی‌بن جعفرست خبردار از این مقام

صحن و سرا نگو! که چه علّامه‌پرور است            مبهوتِ شأنِ عارفۀ شیعه، خاص و عام

هم عـطرِ کـاظـمین می‌آید از آن حـرم            هم عطرِ بارگاهِ خـراسان به هر مشام

از هر جهت شده‌ست به خورشید منتسب            هم دخـتـر امــام، وَ هـم خـواهـرِ امـام

هم تکـیـه‌گـاهِ جـنّتِ اعـلایِ جـمکـران            هم عـمـه‌جـانِ حـضرتِ آدیـنـه و قـیام

از سـوریه رسـیـده سلامی به جانـبَـش            شاید که عـمه زیـنـبش آورده این پیام:

معصومه جان! عزیزِ دلم خوب شد که تو            چـشمت ندید هـلهـلـه‌ها را به رویِ بام

چشمت ندید زجرِ اسارت در اوجِ داغ            بردند دست‌بـسته، عزیزم، مرا به شام

گل ریختند روی سرت! خوب شد کسی            سنگی نزد به رویِ سرت بینِ ازدحام!

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر درمان‌ درد خویش‌ می‌خواهی‌ بیا اینجا            دوا اینجا، شفا اینجا، طبیب‌ دردها اینجا

شکسته‌بالی ما می‌دهد بال و پری‌ ما را            اگر از صدق‌ دل‌ آریم‌ روی‌ الـتجا اینجا


طلب‌ کن‌ با زبان‌ بی‌زبانی‌ هرچه‌ می‌خواهی‌            که‌ سر داده‌ست گلبانگ‌ اجابت‌ را خدا اینجا

به‌ گوش‌ جان‌ توان‌ بشنید لبّیک‌ خداوندی‌            نکرده‌ با لب‌ خود آشنا حـرف دعا اینجا

هزاران‌ کاروان‌ دل‌ در اینجا می‌کند منزل‌            اگر اهل‌ دلی‌ ای‌ دل‌، بیا اینجا، بیا اینجا

دل‌ دیوانۀ‌ من‌ همچو او گم‌‌ کرده‌ای‌ دارد            ز هر دردآشـنا گـیرد، سراغ‌ آشـنا اینجا

صدای‌ پای‌ او در خاطر من‌ نقش‌ می‌بندد            مگر می‌آید آن‌ آرام‌‌جان‌ها از وفا اینجا؟

مشو از حرمت این بارگه غافل که مهدی را            زیارت کرده‌اند اهل بصیرت بارها اینجا

حریمش را اگر دارالشفا خوانند، جا دارد            که می‌بخشد خدا هر دردمندی را شفا اینجا

علاج درد بی‌درمان کند لطف عـمیم او            نباید بر زبان آورد حرفی از دوا اینجا!

حدیث‌ عشق‌ با «پروانه‌» می‌گویی،‌ نمی‌دانی‌            که‌ می‌سوزد به‌سان‌ شمع،‌ از سر تا به پا اینجا

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید روح الله مؤید نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

چنان پوشیده در نورست آن تندیس زیبایی           که باشد یک‌به‌یک شایستۀ القاب زهرایی

به دنیایش رضا سوگند، از بس محوِ حق بوده           جـدا گـردیـده از آمـال او امـیال دنـیـایی


سواد معجرش آموخت بر شب پرده‌داری را           غبار مرکـبـش شد تـوتـیای چشم بیـنایی

نخوانده نامه را پاسخ بگوید دختر موسی           به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی

چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید:           پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی

بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را           مگر علم لـدنّی گـفته او را جای لالایی؟

شفاعت می‌کند از شیعیان در عرصۀ محشر           تصور کن چقدر آن‌روز می‌گردد تماشایی

دمی که دید در غربت گرفتارست مولایش           عَلَم بر دوش شد در یاریِ مولا به تنهایی

کـنـیـز شـوکـت شاهـانـۀ او مـادر گـیـتی           غــلام هــمــت مــردانـۀ او بــود آقـایـی

مسیر راه از فیض شما شد جادۀ رحمت           به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی

حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد           حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی

قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا           ز فرزندان زهرا می‌شود با گل پذیرایی

تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب           خدا شایـسته‌اش دیده برای حکـم‌فـرمایی

غبار قبرت از علم لَـدُن پُـر بوده تا رفته           فقاهت از سر کویت به سر حد شکوفایی

به دریای علومت دیده‌ام جمع فـقیهان را           چنان غواص‌ها در حال اقیانوس‌ پیـمایی

بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب‌ْنفس بودند           ز انفاس شما آموخـتـند اعجـاز عـیسایی

به پیشت مجتهد با علم، و عارف با عمل آید           حساب عاشقان پاک‌ست از این وسواس مبنایی

دلم با آرزوی "اشفـعی لی" می‌شود آرام           که من را جز تولا و تبری نیست دارایی

گنه کارم من و ای عصمتِ حق، پرده‌پوشی کن           پـناه آورده‌ام در سایه‌ات از بیم رسـوایی

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر صبح‌دم صبا متوسّل به عـصمتـش            شاید شود زیـارت معـصومه قـسمتـش

هرروز، آفتاب خراسان به سمت اوست            دیدار آشناست، می‌ارزد به زحـمتـش!


در آیـه‌هـای سـورۀ نـورسـت مُـسـتـتـر            هـمـپــایــۀ مــودّت قــربـی مـحـبّـتــش

با بـوسه بر ضـریح تو اثـبـات می‌شود            مـلّاتـریـنِ مـجـتـهـدیـن، مـرجـعـیّـتـش

از جـمـکـران بـسوی تو آمد کـبوتـری            تـکـمـیل درس مـعـرفـت مـهـدویّـتـش!

آرام مـی‌کــنـد طـپــش رسـتــخـیــز را            فـردا اگـر بـه لـرزه درآیـد شـفـاعـتـش

جارو به دست، خادمی آمد به خنده گفت:            بـال فـرشـتـه راه نــدارد بـه سـاحـتـش

از خود گـذشت تا به مقـام رضا رسید            بالاتـرین مـراتب عـشق‌ست هجـرتـش

آن کاشی شکـستـۀ صحـنم که دلخـوشم            او را ندیده است کسی، تا مرمّـتش...!

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

هرکس گـدایی می‌کـند بر ساحـت زهرا            بــایـد بـیـایـد قـم بـیـایـد خـدمـت زهــرا

معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا            پیداست در صحن و سرایش جنّت زهرا


مانند زهـرا روشـنای خانه این بانوست

راضیّـه و انـسـیّه و حـنّـانه این بانوست

کـوثر شده زهرا اطهر می‌شود بی‌شک            انسـیّة الحـورای دیگـر می‌شود بی‌شک

معراج را معنا و مظهر می‌شود بی‌شک            بند دلِ موسی‌بن جعـفر می‌شود بی‌شک

بابا اگـر این است دخـتـر بـاید این باشد

چون فاطمه حق است اُمّ المؤمنـین باشد

وا می‌شود سجـاده‌اش، وا می‌شود درها            درهـای الـطـاف خـداونـدی به نوکـرها

از نـسل اسـماعـیـل‌ها تا نـسل هـاجَـرها            در محضرش از فضّه‌ها هستند و قنبرها

در کهکشانش شاعران منظومه می‌گویند

معصوم‌ها یا حضرت معصومه می‌گویند

دست کریمه برکتش مثل کـریمان است            قم ظاهراً خشک است، در باطن گلستان است

باران نمی‌خواهد همیشه نورباران است            هر زائـرِ قـم زائـرِ شـاه خـراسان است

محـتـاجـم و دورِ کـس دیگـر نمی‌گـردم

از محضر او دست خـالی بر نمی‌گردم

کـعـبـه تـمـام عـزّت خـود را به او داده            جـنّـت بـه دسـت خـادمـان او سـبـو داده

زهـرا به یُـمـن او به من هـم آبـرو داده            کـن درد دل با او که وقت گـفـتگـو داده

بیخـود نـمی‌آیند مـردم سر به زیر اینجا

پس تو بـیا و کـربـلایت را بـگـیر اینجا

چون فاطمه نور است و شرحی در بیانش نیست            چون زینب است و جز رضا وِرد زبانش نیست

گرچه شکسته، حرفی از قدّ کمانش نیست            بر آسـمـان نـیـزه مـاه کـاروانش نـیست

بی‌کس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلاً

بـیـمـار شد اما نـشد اینجـا اسـیـر اصلاً

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

عاشـقی، نقـطۀ پایانی درمـاندگی است            عاطفه، مـزّۀ شیـرینیِ سرزندگی است

عشق، در مکتبِ توحیدی ما، بندگی است            فِیضِ دارندگی اصلاً به برازندگی است


"اشک" دارایی ما بوده که سرچشمه شدیم

از طفـولـیّـتـمـان خـادم معصومه شدیم

آفـتابی‌ست که در ظلمت شب گُم نشود            رودِ نـوری‌ست که درگیر تلاطم نشود

باغِ سبزی‌ست که در ذهن تجسّم نشود            هـیـچ جـایـی حـرم فـاطـمـۀ قـم نـشـود

"السّلام ای حـرمت شرح پریشانی ما"

الـسـلام ای نـفـسِ شـاه خـراسـانـی مـا

چهـرۀ زشت زمـین با قـدمـت زیبا شد            جسم بی‌جـان تـمامیِّ جـهـان احـیـا شد

سنـد فـخـر عـجـم تـا به ابـد امـضا شد            تـربت شـهـر تو تـسبـیح بـهـشتی‌ها شد

آن زمینی که شده خانۀ جبریل"قُم" است

شوره‌زاری که به دریا شده تبدیل"قُم" است

گـنـبد زرد تو خورشید فـلک‌گـسترمان            آســـمــانِ حــرم‌ت آرزوی آخـــرمــان

کاش دستی بکشی بر روی بال و پرمان            سـایـۀ مـادری‌ات کـم نـشود از سرمان

دومـیـن شـافـعـۀ مـحـشر مـا هستی تو

مثـل زهـرا بـخـدا مـادر مـا هـستی تو

آه ای شــادیِ در حــالِ عــبــور بــابــا            خـنــده‌ات مـایـۀ لـبـخـنـدِ ســرور بـابـا

بــــانــیِ دردِ دل وادی طـــور بـــابـــا            به خـداونـد تـویی سـنـگ صـبـور بـابا

"به فداکِ" مگر از آن لبِ تر می‌اُفـتاد

هر زمـان نامـۀ تو دست پـدر می‌افـتاد

انـبـیا شـیـفـتـۀ مـبحـث خـاصَ‌‌ت، بـانو            جان ‌فـدایِ دلِ تـوحـیـد شـنـاس‌‌ت بـانو

می‌شود با چه کسی کرد قـیاس‌ت بانو!            هـاجر و آسـیـه شـاگـرد کـلاس‌ت بانـو

نمی از قطرۀ علم تو خودش یک دریاست

حوزۀ عـلمیه از برکت تو پـابـرجاست

جای‌جای حرم‌ت جنّت رضوانی‌هاست            گوشۀ صحن تو خلـوتگهِ بارانی‌هاست

عبد کـوی تو شدن اوج مسلمانی‌هاست            دامنت منـشاء رزق همه ایـرانی‌هاست

تشنگان را به لب جوی طهورا بفرست

"چادرت را بتکان روزی ما را بِفِرست"

بَرَکـات تو به جـانِ عَـجَـمت می‌چَـسبد            ای کریمه، چقدر اشک غمت می‌چسبد

گریه کردن سر خوانِ کرمت می‌چسبد            "یا رضا"داد زدن، در حَرَمَت می‌چسبد

زائرت از همه دلگیر شده، رحمی کن

بخدا مـشهـد من دیـر شده، رحـمی کن

کاش در حـین قـنوت سحـرت یاد شوم            مـن آلــودۀ دلــبـاخــتـه هـم شــاد شـوم

چه هراسی است، اگر طعمۀ صیّاد شوم            مـطـمـئـنَّـم که به دسـتان تو آزاد شـوم

چون برادر، به تو هم آمده خوش‌خو باشی

به گـمانم که تو هم ضامـن آهـو باشی!

خاک ایران شـرف عـرش مُعـلّی دارد            چون دو طوبای بهـشـتیِ خـدا را دارد

مشهدش"حیدر" و قم "حضرت زهرا" دارد            رویِ دیــده قـــدمِ آل نــبــی جــا دارد

شُکر، این خاک دلِ پاکِ ولی را نشکست

شهر قُم حُرمَتِ ناموس علی را نشکست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آن زمینی که شده لانۀ جبریل"قُم" است            شوره‌زاری که به دریا شده تبدیل"قُم" است

بیت زیر سروده شاعر محترم است اما با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با آیات قرآن و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

می‌شود با چه کسی کرد قـیاس‌ت بانو!            مـریـم و آسـیـه شـاگـرد کـلاس‌ت بانـو

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

چون برادر، به تو هم آمده خوش‌خو باشی            به گـمانم که تو هم ضامـن آهـو باشی!

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خانه‌ای که سایه‌اش موسی‌ابن جعفر می‌شود            خوشبحال آنکه در این خانه دختر می‌شود

از زیارت نامه‌ات پیداست بیش از آن، رضا            از مقـامـاتت بگـوید خـلق کـافر می‌شود


از سـفـارش‌های آقـایـم رضا فـهـمـیده‌ام            خوشبحال هرکه با تو او برادر می‌شود

باورش سخت است اما باورِ ما هست که            زائـرت با زائـرِ زهـرا بـرابـر می‌شـود

می‌شود ام‌ابیها هرکه نامش فاطـمه‌است            دختر این خانه هم یک روز مادر می‌شود

در مـقـام زائـرانت دیـده‌ام ایـن شـأن را            هرکه از قم می‌رود مشهد کبوتر می‌شود

تکّه سنگی بودم و گـفـتـند باید قـم روی            سنگ اگر عاشق شود در صحن مرمر می‌شود

می‌شود مرمر ولی نه، چند وقتی بگذرد            زیر پای زائران یک تکّه گوهر می‌شود

دانش‌آموز آمدند و عـاقـبت مرجع شدند            سنگ هم اینجا بیاید عاقبت زر می‌شود

هر کویری که تو را فهمید می‌گردد بهشت            هر بهشتی که به تو دل داد قمصر می‌شود

گاه در مشهد زمانی قـم زمانی شهر‌ری            خوشبحال ما که با تو عمرِ ما سر می‌شود

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

اول سلام و عرض ارادت به محضرت            من آمـدم دوبـاره شـوم خاک این درت
بـانـوی آب و آیــنــه، ای دخــتـر امـام            مرآت روی توست، نـشانی ز مـادرت


با هر قدم به سوی بهـشتم دری گـشود            این هم عنایتی است به من از برادرت
در این کـویـر آهـوی سـرگـشـتـۀ تـوأم            هـمزاد من به طـوس منـم در برابـرت
بانو بیـا و خـاطـر این خـسـته شاد کن            پیـوسته بهر خاطرِ موسی بن جعـفرت
ری زاده‌ام ولیک شدم محـو این حریم
این هـم عـنـایـتـی بود از سـیـد الکـریم

ای بانویی که زهرۀ زهـرا نشان شدی            در عـنفـوان فصل جوانی خـزان شدی
گــنـجــیـنـۀ ولایــتــی و دخــتــر امــام            در خاک شهر قم چو گنجی نهان شدی
ای آبـــروی اهــل ولا نــائـب الامـــام            بر اهل معرفت تو به قـرآن بیان شدی
بر تـشنگـان خـط طـریقـت تو کوثری            آب حـیـات مـزرع جـانِ جـهـان شـدی
تنهـا تـویی کـریـمه، کـریمان گدای تو            بهـر وصـال یـار به ایران روان شدی
قـبـلـه‌نـمای شاه خـراسـان تویی و بس
ای دخـتـر امـام تو به فـریـادمان برس

تـا آمـدی مـسـیـر عـبـورت بـهـار شـد            از جای پای مرکـب تو چـشمه‌سار شد
لیلای طـور حـضرت مـوسای فـاطمه            از زنگ کاروان تو مجـنون شکار شد
ای بانوی کـرامت و ای هاشـمی نسب            ایـران بــرای دیـدن تـو بـی‌قــرار شـد
وقـت طلـوع جـلـوۀ زهـرایـی شماست            عـالـم ز نـور طـلـعـتـتـان اسـتـوار شد
هـنگـام نافـلـه‌ست ز مـرکـب پیاده شو            مست نماز نافـلـه‌ات هـشت و چار شد
تـسـبـیح مـا تـقـدس نـورانـی شـمـاست
ابـر کـرم بـدست تـو بـارانی شـمـاست

مـن شـیــعـۀ نـگــاه غــریـبــانـۀ تــوأم            مـشــمــول الــتــفــاط کـریـمـانـۀ تــوأم
بـر آسـتـان حــضـرتـتـان رو نـمـوده‌ام            مـرغ شکـسـتـه بـال و پـر خـانـۀ تـوأم
هر سو که رو کنم به سوی خود کشانیم            صـیـدم اســیـر مـهـر تـو و دانـۀ تـوأم
مـسـتـانه هر سـحـر به امـید نگـاهـتان            در اعـتـکـاف بـر در مـیـخــانــۀ تـوأم
دسـت تــوسـلـی بـه نــخ چــادرت زدم            مجـنـون شهـر طـوسم و دیـوانـۀ تـوأم
دیوانگی به عشق شما عین عاقلی‌ست
دل‌دادگی به غیر شما عـین جاهلی‌ست

خورشید پرتوی‌ست ز نور ظـهـورتان            هفت آسمان نشـسته مؤدب حـضورتان
از این بسیـط خاک به افـلاک می‌رسد            هر کس که رهسپار بود در عـبورتان
از تو گـرفـته عـفّت و پـاکی چو آبـرو            حق افـتخـار می‌کـند از این غـرورتان
آئـیـنـه‌دار و سـلـسـله‌جـنـبـان غـیـرتـی            مشعـر نـشانـی‌ست ز رمز شـعـورتان
موسی کلیم حضرت موسی‌بن جعفر است            الکـن بـود زبـان ز اوصـاف طـورتان
از لـطف بیـکـران شـما شیـعـه زاده‌ام
تا پـای جـان بـه پـای شـمـا ایـسـتاده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه کلمه دام دارای بار معنایی منفی است و شایسته اهل بیت نمی باشد بیت زیر تغییر داده شد

هر سو که رو کنم به سوی خود کشانیم            صـیـدم اســیــر دام تــو و دانــۀ تــوأم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ بنیانگذار عفت و پاکی در خاندان اهل بیت حضرت زهراست و پیش از او نیز حضرت مریم عفیف و پاک بوده است

بنـیـان گـذار عـفّـت و پـاکی شما شدید            حق افـتخـار می‌کـند از این غـرورتان

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـانــوی آفــتـابـی قــم بـر شـمـا ســلام            بر محـضـر مـقـدسـه‌ات از خـدا سـلام
تو واجب السلامی وهرکس مُحب توست            واجـب بود کـند به حـضور شـما سلام


ای مظهر شرافت و ایمان تو را درود            ای اسـوۀ عـفـاف و کـمال و حـیا سلام
نازم به قـدر و منـزلتت کز ازل تو را            آیـد نـه از مــلائـکـه کـز اولـیـا ســلام
چون چشم مهر و ماه فـتد بر حـریم‌تان            خورشید و مه کنند به تو از سما سلام
اجر زیارت تو بهشت است پس رواست            زائـر درود آرد و گـویـد تـو را ســلام
وقـتـی در بـهـشـت ز قـم بـاز می‌شـود            بایـد به مـحـضر تو کـند مـاسـوا سـلام
گویی جـواب زائر خود را دراین مقام            هر زائری که کرد به تو بی ریـا سلام
ای کاش روز حشر «وفایی»حضورتان            گـوید که ای شـفـیعـۀ روز جـزا سـلام

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد            که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد

جهان را می‌کند روشن ولی با نور این گنبد            یقین دارم به نور افشانی‌اش خورشید شَک دارد


جهان کوچکی دارد ولی از هر نظر کامل            که زیر گنبدش هم چرخ دارد هم فَلَک دارد

کسی که مبدأ میل جهان را می‌دهد تغییر            برای طعم این تغـییر دریایی نمک دارد

اگر که این همه گلدسته دارد معنی‌اش این است            به زُوّار گرفتارش فقط قصد کمک دارد

حریمش عُشِّ آل الله گشت و هرکه او را خواند            یقینا روی لب یا لَـیْـتَـنا کُـنّا مَعَـک دارد

کریمه، عالمه، یا ساجده یعنی که این خانم            فقط با چارده معصوم فصل مشترک دارد

یکی با دیدن گنبد، یکی با بوسه بر مرقد            برای زائرانش نسخه‌های تک به تک دارد

نگو که سنگ قبر بهجت و علامه در اینجاست            بگو معصومه دور مرقدش سنگ محک دارد

منم در زیر پای زائرانش خسته و بی‌تاب            اگر دیدی که سنگی در حرم قدری تَرَک دارد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدرضا موید نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر درگـهـی سـلام که ذلت ندیـده است            آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است

بر حـضرتی سلام که از حُسنِ تربیت            در روزگار از عظمت یک پدیده است


بر نخـلـه‌ای سـلام که در لاله‌زار عـلم            از شاخه شاخه‌اش گل عرفان دمیده است

بر هـاجـری سلام که در کعـبۀ عـفاف            اوصاف او ز قـبلۀ هـفـتم رسیـده است

بر مریـمی سلام که مـوسای اهل بیت            او را به نور عشق و دعا پروریده است

بر دختری سلام که چون جده‌اش بتول            او را خدا ز رجس و پلیدی بریده است

معصومه‌ای که پاس حریمش دهد فلک            معصوم نیست لیک به عصمت رسیده است

بـر مـاه آسـمـان امـامـت سـتـاره است            بر نـور دیـدگان عـلی نـور دیـده است

در اهـل بـیت فـاطـمـۀ دیـگـر است او            او را خـدا ز خیل زنان برگزیده است

خـورشـید تـابـنـاک خـراسان عشق را            این ماه قم به چرخ وجاهت سپیده است

بر خواهـری سلام که گردون مثال او            جز زینبش به عاطفه دیگر ندیده است

زینب قـدش ز داغ بـرادر شکـسته شد            او هم قـدش ز هجر برادر خمیده است

بر هـجـرتش سلام که هجـر بـرادرش            او را ز شهر وحی به ایران کشیده است

آمــد بــرای دیــدن روی رضــا ولــی            او را ندید و بر لب او جان رسیده است

ای در حجاب نور خود از دیده‌ها نهان!            کو دیده‌ای که روی تو بی‌پرده دیده است؟

دامان سبز هر ملکی باغ  گل شده است            از چشم زائرت چو گل اشک چیده است

امشب به شـوق بوسه به درگاه عزتت            مرغ دلم به سوی حـریمت پریده است

خوانم تو را به زمـزمۀ « إشفعـی لنا »            لطفی که بر ولای تو ما را عقیده است

بر درگهـت نهـاده «مـؤید» سـر نـیاز            جایی ز درگه تو که بهـتر ندیـده است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

باز است از حریم تو چندین در بهشت            هم دخـتر بـهـشتی و هم خواهر بهشت

قم در هجـوم حـادثه‌ها ایمن از بلاست            پُر کرده دور شهر تو را مرمر بهشت


در انـحـنای چـشم همه جـلـوه می‌کـنـد            در ایـن حـریـم زاویـۀ دیـگـر بـهـشـت

از لطف حوض توست اگر منعکس شده‌ست            در چشم خلق صورت واضح تر بهشت

در ساحـل مرام تو پهـلـو گـرفـته است            افـتـاد اگر کـنـار حـرم لـنـگـر بـهـشت

روزی اگر به دیـدن تـو قـد عـلـم کـنـد            اصلا بعـید نیست بـسـوزد پـر بـهـشت

از آن زمـان که قـم حـرم اهل بیت شد            تشبیه شد به صحن تو سر تا سر بهشت

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : جعفر ابوالفتحی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خیر کـثـیر و معـنی آیات کـوثـر است            قائم مقام حضرت زهرای اطهر است

او فاطمه است، فاطـمۀ دیگر قم است            عرش خدا به زیر قدم‌های او گم است


او دختر است، دختر یک نور بی‌حد است            او خواهر است، خواهر سلطان مشهد است

او شافعه است، شافعۀ روز محشر است            هستی ز اوست، هستی موسی ابن جعفر است

موسـای این قـبـیلـه به او فخـر می‌کند            عالـم به هر وسیله به او فخـر می‌کـند

از کـودکـی عـصـای ولـی خــدا شـده            از هر بدی، به دست خدایش رها شده

از قلعه‌های علم و ادب، درب، کنده است            روح الامین به عرش علومش پرنده است

حُجب و حیا ز هر عملش آبرو گرفت            مولا رضا ز آب وضویش، وضو گرفت

در بحر حق بسان سفینه است مرقدش            و شعبه‌ای ز خاک مدینه است مرقدش

خـیـل ملائکـه هـمه حـیـران درگهـش            امـثـال بـهـجــتـنـد غـلامـان درگـهـش

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

اینجا فروغ عشق و صفا موج می‌زند            نور خدا به صحن و سرا، موج می‌زند

اینجا که طورِ جلوه و سینای ایزدی‌ست            از هر کـرانه نـور خـدا مـوج می‌زنـد


اینجا مـطاف اهل زمین است و آسمان            وز شـهـپر فـرشـته فـضا مـوج می‌زند

لـبـیک از زبـان اجـابـت تـوان شـنـیـد            در این فـضا که نور دعا موج می‌زند

اینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخ            از شش جهت فـروغ ولا موج می‌زند

از جـلـوهٔ جـلال تو، ای مظهـر کمال!            نـور صـفـا در آیـنـه‌هـا مـوج مـی‌زنـد

در کوی تو که ساحل امن است و عافیت            دریـای بی‌کـران صـفـا مـوج مـی‌زنـد

ای کـعــبـهٔ امـیـد کـه در بــارگــاه تـو            نـور امـیـد در هـمـه جـا مـوج می‌زنـد

دسـتی به دسـتـگـیـری دل‌ها دراز کـن
وین عـقـده‌ها ز کار دل خـسته باز کن

ای آســتــان تـو حـــرم کــبــریـا شــده            وی خـاک آسـتــانـهٔ تـو مــاســوا شـده

ای فـرش آسـتـانـهٔ تو، شـهتپـر مـلـک            وی خاک راه تو به نـظـر کـیـمیا شـده

ای کـعـبـهٔ امـیـد خـلایـق که درگـهـت            رشک منا و مروه ز سعی و صفا شده

ای زائـر حـریـم تـو در بـارگـاه قـدس            مشمول فیض و رحمت بی‌مـنـتها شده

رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست            یا قـامـت سـپـهـر به تـعـظـیـم تـا شده؟

معـصـومهٔ شـفـیعـه تویی، اِشـفـعی لـنا            ای شهـره در شـفـاعـت اهـل ولا شـده

گـویم مـدیح تو که ز لطف تو تا کنون            بـر روی من هـزار در بـسـتـه وا شـده

گـل‌های طـبـع من ز نـسـیـم عـنـایـتت            خـرم شده، شـکـفـته شـده، دلـربـا شده

تـا بــارگـاه تــو حــرم اهــل‌بـیـت بــاد
مـا را اگر غـمی‌ست غـم اهـل‌بیت بـاد

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این زن که خاک قم به وجودش معطر است            تکـرار آفـرینـش زهـرای اطـهـر است

تـکـرار آفــریـنـش افــلاک بـر زمـیـن            تکـرار آفـریـنـش عـرش مصـوّر است


این جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیب            بر خاک می‌نشیند و از خاک برتر است

دسـت سخـاوتـش پُـر از آمـال دوسـتان            چشم محـبتش به غـریبان مضطر است

هـمـشـیـرۀ شـقـایـق و هـمـراز رازقـی            با آفـتاب مـشرقـی عـشق خـواهر است

این زن که از نیـایش او مست عـالم‌اند            معـصومـه است مـریم آل پیـمـبر است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

در شهرِ پُر غَمی که نَمانده‌ست مَحرمی            تـو دافـعَ الـبـلایـی و تو رافـعَ الـغَـمـی

در شهرِ شوره‌زار و نمکزار زخمی‌ام            تنهـا برای این دلِ زخـمی تو مَرهـمی


در هر قَـدم زدن به تو نـاگـاه می‌رسـم            بر هرچه مَـقـصدست هـمیشه مُـقَـدمی

ای از بهشت آمده، ای بهـترینِ بهـشت            امـیـدِ مَــردمـانِ مـن و ایـن جـهـنـمـی

در این هـوای خـسـته نـسـیـمِ مـلایـمی            بَـر این کـویـرِ تَف‌زده بـارانِ نَـم‌نـمـی

شَب‌های صحنِ تو همه را مَست می‌کند            بَه بَه چه گنبدی چه شکوهی چه پرچمی

صَــحــنِ اتــابـکـی دَمِ ایـــوانِ آیـــنــه            هـی دسـته دسـته رونَـقِ مـاهِ مُـحَـرمی

حاشا اگر خُلاصه کـنم در حـرم تو را            وقـتی تو مـاورای هـرآنچه که دیـدمی

ما گرمِ وصفِ گُـنـبد و گلدسته‌های تو            غافل از این که تو شرفِ عرشِ اعظمی

شاعر خیال کرده که همسایۀ شـماست            بانـو تـو سـایـه‌سـارِ تـمـامـیِ عــالـمـی

ای تو ز کوهِ خـضرِ نـبی تکـیه‌گـاه تر            ای آنکـه مثـلِ پـایـۀ افـلاک محـکـمـی

ای یک نگاه کوچکِ تو مُرده زنده کن            ای آنکه دَم به دَم، دَمِ عیسی‌بن مریمی

دریا و رود و جنگل و صحرا و کوه و دشت            بانو تو در هر آنچه که دیـدم مُجـسمی

گـاهی مـیان جـذبـۀ رنـگـین کـمـانی و            گاهی به روی نرمیِ گـلـبرگْ شـبنمی

باران و ابر و نور و مَه و آسمان تویی            مانـنـد کـهـکـشـانِ خـدایـی، مُـنَـظـمـی

هرکس به قَدرِ ظرفِ خودَش از تو نوش کرد            دریای بیکران تو در این شعرها کمی

عـمری اگرچه شاعرِ این شهر بوده‌ایم            بانو بـبخـش شأنِ تو را کـم سـروده‌ایم

از تو رها، به وصفِ خیابان رسیده‌ایم            در وصفِ تو به مزۀ سوهان رسیده‌ایم

حاشا اگر خلاصه کـنم در حـرم تو را            بانو کـمک نَما نـشـوم یک حـرمـسُـرا

بـانـو بـرای شـاعـری‌ام تـو بـهـانـه‌ای            آئیـنی است پـیـشِ تو هر عـاشـقـانه‌ای

تنها نه من! زمین و زمان سینه چاکِ توست            هرجای این جهان بشوَم خاک، خاکِ توست

تنهـا برای مـردمِ قُـم نـیسـت یـاری‌ات            بانـو کـمک نَـما نکـنم انـحـصاری‌ات!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی            سلام ای خواهرِ خورشید، ای خورشیدپیشانی

سلام ای دخترِ نوری که در تاریکی‌اش بردند            که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی


سلام ای چشمه؛ ای سرچشمه‌‌ات دریای پاکی‌ها            درود ای امتدادِ وحی، روحِ کـوثر ثانی

تو را می‌خوانم ای شعرِ پُر از تشبیهِ زهرایی            کنار مرقدت سرگرم هستم با غزل‌خوانی

کنارت حوزۀ علمیّه می‌سازند، زیرا که            غبارت نیز، عالِم پرور است از نوع ربّانی

گدایی هستم از خاکی که خورشیدش خراسان است            سلام ای هموطن با سائلِ بی‌چیزِ ایرانی

کریمه بودنت مثل گدایی کردنم ذاتی‌ست            من از نسل گداهایم؛ تو از نسل کریمانی

گدایی زیر سقفِ آینه‌کاری‌ت را عشق است            کَمَت هم می‌شود تکثیر، اینجا از فراوانی

اگر می‌خواهی از نابودیِ من پرده برداری            رهایم کن؛ فقط یک ثانیه یا کمتر از آنی

مریض از خشکسالی‌های چشمم هستم ای باران            دلم را پاک کن از معصیت؛ با «اشک‌درمانی«

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مسمط

تو مجموعۀ لطف‌ و جـود و عـطایی            تو یک چـشمه از جوشـش هَـل اَتایی
تو دریـاچـه نـه؛ بَـحـر بـی‌انـتـهـایـی            چه‌گویم‌ که ‌هستی؟ چه‌گویم‌ چه‌هایی؟


تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو زهـرا خـصالی تو زهـرا جـمـالی            تـو زهــرا مَـآبـی تـو زهـرا جـلالـی
تو زهـرا سِـرشـتی تو زهـرا مـثـالی            تو در دورۀ خـویـش خـیـرالـنّـسـایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تویی راحـت جـان موسی بن جعـفـر            تویی روح و ریحان موسی بن جعفر
تویی یـاس بُـسـتان موسی بن جعـفـر            تو بـنت الامـامـی تو بـنـت الـهُـدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تـو عــذراتـریـن مــریـم اهـل بـیـتـی            تـو در هـر دمـی هـمـدم اهـل بـیـتـی
در اسـرار حـق، مَـحـرم اهـل بـیـتی            تـو تــنـدیـس آن چــارده مُـقــتــدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

هُــمـای بـهـشـتـی و عـرش آشـیـانـی            کـه در عُـشّ دیـن صـاحب آسـتـانـی
تو بـاب الـرّضـایی تو بـابُ الجَـنـانی            بـهــشـت خــداونـد در خــاک مــایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تــو مانـنـد کـلــثـوم، زیـنـب تـریـنـی            خـدیـجـه وقـار اَسـتـی و بـی‌قـریـنـی
وفــــادار مــــانــنــد اُمّ الــبــنــیــنــی            تو منـظـومۀ جـمـع مـعـصومـه‌هـایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

چه گـویـم؟ که بـابـا ثـنـای تـو گـفـتـه            « فــداهـا ابـوهـا» بـرای تـو گـفــتـه
بـه مـدحـت ولـیّ خُــدای تـو گـفــتــه            که در حـشـر تـو شـافـع شیـعـه‌هـایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

در اطـراف صحـنـت غُـبـاریـم بـانـو            بـه درگــاه‌تـان خــاکـســاریـم بــانــو
به لـطـفـت در این شـهـر داریم بانـو            عجـب کـاظـمینی؛ عـجـب کـربـلایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو نَـفــس نـفــیـس اَنـیـس الـنّـفـوسـی            تو همشیرۀ شخـصِ شَمس الـشّموسی
درِ خــانــه‌ات از پــی خـاکــبــوســی            رسـیـدنـد صـدهـا چـو شـیـخ بـهـایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

از این در چو بُردیم فـیض دو چندان            طـمـع‌کـار گـشـتـیـم مـا مـسـتـمـنـدان
بــه اقــرار مــا فــرقــۀ دردمـــنــدان            تـو بـا درد هـر بـیــنــوا، آشــنــایــی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

اگرچـه در این خـاک کـم غـم نـدیـدم            در ایـن شـوره‌زار آب زمـزم نـدیـدم
به مـن درد دادنـد و مـرهــم نــدیــدم            ولـی از قُـمـم نـیـسـت مِــیـل جُـدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

به این خـسـته حال مجـاور نظـر کن            تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
به من هـم به عـنوان زائـر نظـر کن            تو رُخـصت دهی می‌شـوم نـیـنـوایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

: امتیاز